پرهامپرهام، تا این لحظه: 16 سال و 22 روز سن داره

معجزه زندگی من

مچ گیری از مامان

گاهی که مشغول بازی میشوی با خودت یا لولوی عزیزت حرف میزنی من دزدانه و حریص نگاهت می کنم و مست میشوم و چه شورانگیزست لحظه ای که سر بلند میکنی و نگاهمان تلاقی میکند تو مچم را می  گیری و من لو میروم تو شور و عشق مرا می فهمی و من شوق و دلگرمی تو را ...
24 مرداد 1392

همه دارایی من

هر  کس به دلیل هدف یا تعهدی که دارد در برابر زخمهایی که  روزگار بر جسم و روحش میزند می ایستد و مقاومت  میکند تعهد من پاکترین و مقدسترین موجود عالم است پرهام عزیزم ...
24 مرداد 1392

پسرم پرهام (1)

تو بزرگ می شوی و من قند توی دلم آب می شود مرض قند خواهم گرفت آخر از تماشای تو   ...
2 مرداد 1392

پرهام و دریای خوشحال

" وقتی تو خوشحال می شوی قلب منهم وسعت و طراوت بهشت را به خود می گیرد " این یکی دو روزه شمال بودیم و دریا به قول پرهام همش عصبانی عین پنج شش ساعتی که دریا خوشحال شد و سر کیف اومد پرهام توی بغلش بود و از سر و کولش بالا میرفت   ...
2 مرداد 1392

همه دنیای من

  پسرکم نمی دانم چرا گاه برای شاد کردن تو بیهوده تلاش می کنم و راه به بیراهه می روم وقتی تو با یک حباب ساز کوچک هم به شوق می آیی و در پوست خود نمی گنجی و عجیب اینکه همانقدر دلم از دیدن اشکهایت به لرزه در می آید که از تماشای شعف کودکانه ات   ...
2 مرداد 1392

خط سوم

وقتی پسرم نبود دو خط بودیم،گاهی موازی و گاه متقاطع اما حالا که او هست شده ایم مثلث متساوی الاضلاع و دنیای زیبای ما همان فضای کوچک و سه گوش میان ماست خداوند مهر و مهربانی سپاس تا بیکرانه عشق   ...
2 مرداد 1392

همسفر بهشتی من

پسرم ، دردانه ام درست است که می گویند بهشت زیر پای مادرانست،اما باور کن که من نیز با تماشای چشمان تو  به بهشت سفر می کنم ...
2 مرداد 1392
1